From the blog

به یاد آرسن میناسیان، بزرگمردی که زبانزد خاص و عام و افتخار گـیــلان بود
واعظي پرسيد از فرزند خويش
هيچ ميداني مسلماني به چيست
صدق و بي آزاري و خدمت به خلق
هم عبادت هم كليد معنويست
گفت از اين معيار اندر شهر ما
يك مسلمان هست آنهم ارمني است

آرسن میناسیان معروف به موسیو آرسن از اهالی ارمنی‌های استان گیلان و نیکوکاران بنام ارمنی – ایران بود. آرسن نخستین داروخانه شبانه‌روزی ایران راافتتاح کرد. هدفش از افتتاح داروخانه کارون این بود که دست واسطه را کوتاه کند و می‌خواست داروها را به همان قیمت که برایش تمام می‌شد بدست مردم برساند. با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط نیروهای متفقین، بیکاری و گرانی گریبان مردم را گرفته بود و این امر سبب شده بود تا بسیاری از بیماران توان خرید دارو را از دست بدهند ولی آرسن دارو را مجانی در اختیارشان می‌گذاشت. آرسن مردی بود نیکوکار، پاک و امین مردم. هر که در رشت سراغ یک مسلمان واقعی را می‌گرفت به او آدرس موسیو را می‌دادند! شبانه به تهران می‌رفت مواد اولیه داروها را تهیه می‌کرد به رشت بازمی‌گشت و تا پاسی از شب در داروخانه مشغول ساختن دارو می‌شد و همین شب بیداری‌ها، او را به این فکر انداخت تا داروخانه را شبها نیز باز نگه دارد و بدین طریق اولین داروخانه شبانه‌روزی گیلان و ایران دایر شد

آرسن میناسیان در حال کمک به دانش آموزان فقیر- رشت دهه چهل

(( تاسیس اولین خانه سالمندان و معلولین ایران در رشت ))
یکی از مشتری‌های داروخانه که برای مادر پیرش از آرسن دارو می‌گرفت، سرنوشت مادرش را که زمین گیر بود و احتیاج به مراقبت شبانه‌روزی داشت تعریف می‌کند و آرسن که تشنه خدمت به مردم بود با شنیدن صحبتهای آن مرد به فکر تاسیس خانه سالمندان می‌شود. آرسن رئیس هیئت ارامنه رشت، و یکی از اعضاء انجمن شهر نیز بود و می‌خواستند او را به عنوان شهردار رشت انتخاب کنند که او نپذیرفت. با اعتباری که او بدست آورده بود و با کمک مردم خیر رشت زمینی در اختیار او گذاشتند و اولین کلنگ خانه سالمندان و معلولین ایران زده شد.
*****
غروب ۱۴ فروردین سال ۱۳۵۶ که مانند روزهای دیگر در آسایشگاه مشغول به کار بود، پرستاران متوجه وضعیت غیر عادی آرسن می‌شوند، او به سختی نفس می‌کشید، چهره اش کبود شده بود، دکتری که در بخش بود را فرا خواندند. پزشکی که در اتاق بود کاری از دستش بر نیامد. ساعت ۱۰ شب بود که آرسن درگذشت. خبر از دست رفتن آرسن در تمام شهر پیچید، کس نبود که از شنیدن این خبر متاثر و ناراحت نشود آن روز شهر چهره عادیش را از دست داده بود، مردم دسته دسته از میدان شهرداری به طرف خیابان سعدی می‌رفتند آنجا که مدرسه ارامنه بود. عده زیادی نیز به سلیمانداراب رفته بودند تا پیکر بی جان این ارمنی مهربان را تا آرامگاه ابدیش همراهی کنند، در نیمه‌های راه مردم تابوت را از ماشین بیرون آوردند، روی شانه هایشان حمل می‌کردند و دائماً صلوات و لا الالله می‌فرستادند.

مغازه داران مسیر با دیدن صحنه مراسم کرکره هایشان را پائین میکشیدن و به انبوه سوگواران می‌پیوستند، شهربه حالت نیمه تعطیل درآمده بود. وی درمدرسه م.آهوردانیان رشت به خاک سپرده شد.می‌فرستادند. مغازه داران مسیر با دیدن صحنه مراسم کرکره هایشان را پائین میکشیدن و به انبوه سوگواران می‌پیوستند، شهر به حالت نیمه تعطیل درآمده بود. وی درمدرسه م.آهوردانیان رشت به خاک سپرده شد

 

Have your say

Hoppa till verktygsfältet